برگه نمونه

کتاب رساله ای در پیمان های دسته جمعی کار (بررسی تطبیقی حقوق فرانسه و انگلیس)

پیش­گفتار

خواجه‌ی انبیاء (ص) می‌‌فرمایند: عند ذکر الصالحین تنزل الرحمه. بر این اساس نباید اجازه داد که اخیارالناس به فراموشی سپرده شوند. بسا مردا که در طهارت جای رود و پاک بیرون آید و بسا مردا که در کعبه رود و پلید بیرون آید. آری مرد، حکیم نبود تا آن­که به چشم نصیحت نگرد در توانگران، نه به چشم حسد. و به چشم تواضع در درویشان نگرد، نه به چشم تکبر. و گفت: اگر تو را چیزی عُجب آید از سخن گفتن خاموش باش و چون از خاموشی عجب آید سخن گوی. در زمانه‌ای که آن­چه می‌کردند به ریا می‌کردند و اکنون بدانچه نمی‌کنند ریا می‌کنند، او خَلق را به ترازوی خود وزن نمی‌کرد، او به ترازوی مردان راه، خود را می‌سنجید تا بداند فضل ایشان را و افلاس خود را (عطار، تذکرﺓ الاولیاء).

اکنون که بالاخره بعد از کوشش­های فراوان کتاب مستطاب «رساله ­ای در پیمان­های دسته­ جمعی کار، بررسی تطبیقی حقوق فرانسه و انگلیس» اثر زنده­ یاد علامه دکتر محمدحسین تمدن جهرمی، نیز به­زیور طبع در آمد و تقدیم شما دانشجویان، دانش­پژوهان، اساتید، سیاست­گذاران و علاقمندان گرامی قرار گرفت، خدای را بی­اندازه شاکریم.

این کتاب از جمله­ ی آثاری است که در سال­های دور(بیش از پنجاه سال پیش) به رشته­ی تحریر درآمده است که از ارجاعات کتاب نیز قابل ردیابی است. البته برخی از فصول پایانی آن به­ رغم تعیین عنوان و در نظر گرفتن صفحات خالی برای نوشتن از سوی نویسنده، متأسفانه ظاهراً تکمیل نشده­ اند.

در سال­هایی که با راهنمایی و مشاوره نویسنده­ ی کتاب مشغول نوشتن رساله دکتری خویش با عنوان «تحلیلی بر مزدهای منصفانه» بودم، یک روز ایشان دفتری را به من دادند که حاوی دست­نوشته­ هایشان بود و فرمودند تا در تدوین رساله خویش از آن بهره ­مند شوم. من هرچند پس از خواندن آن در برخی زمینه­ های رساله ­ام از آن استفاده کرده و بدان استناداتی دادم، اما حسرت این موضوع گریبانم را می­فشرد که چرا چنین اثر فاخری تا کنون منتشر نشده است!

البته این­که متوجه وجود چنین اثر ناب حقوقی و اقتصادی از استاد شده بودم، جای شکر داشت. لذا نسخه­ای از آن را کپی کرده و با اجازه استاد در میان مجموعه مکتوبات ایشان نگه داشتم تا روزی توفیق نشر آن فراهم آید. هرچند بی­وفایی زمانه این اجازه را نداد که این مهم در طول حیات ایشان انجام گیرد، اما بالاخره آن روز فرخنده اکنون است که فرا رسید.

الحمدلله به­ خاطر در دسترس بودن دست­نوشته­های استاد، کتاب حاضر عیناً بر اساس مکتوبات خطی ایشان تنظیم و نهایی گردید که در بخش ضمایم عکس برخی از صفحات آن ارائه شده است. با این­حال در برخی موارد که کلمه­ های به­ کار رفته در زبان­های فارسی و انگلیسی و فرانسوی و ایتالیایی و لاتین خوانا نبود، سعی بلیغ شد تا با استفاده از لغت­نامه­ ها و فضای اینترنت موارد مورد نظر را مکشوف نماییم. همچنین در موارد انگشت­شمار باقی­مانده، دو تن از اساتید حقوق، آقایان دکتر سید ناصر سلطانی از دانشکده حقوق پردیس فارابی دانشگاه تهران و دکتر گودرز افتخار جهرمی از دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی طرف مشورت قرار گرفتند.

در خصوص سطح ویرایش صورت­گرفته نیز لازم به یادآوری است که با هدف حفظ و عدم تغییر صدای نویسنده، مطابق سیاق گذشته، حدودی از ویرایش که استاد پذیرفته بودند، مثل جداسازی واژگان، قراردادن واژگان غیرفارسی در پاورقی، استفاده از برخی معادل­های فارسی و …، اعمال گردید. همچنین در برخی مواردِ محدود با هدف روان­سازی متن کتاب، کلماتی بر اساس حدس این­جانب در داخل کروشه اضافه شده است که امیدوارم به هدف مورد نظر کمک کرده و راه صواب را پیموده باشیم. همچنین موارد اندکی عبارت انگلیسی که ناخوانا بودند در داخل کروشه مشخص شده­اند. بی­تردید به­رغم این دقت­ها و کوشش­ها و چند بار مقابله­خوانی­، احتمال دارد همچنان اشکال تایپی وجود داشته باشد که مسئولیت آن متوجه ما است و ان­شاالله با یادآوری خوانندگان عزیز، در چاپ­های بعدی برطرف خواهد شد.

در پایان از درگاه خدای تعالی استدعا داریم که این کتاب نیز به عنوان میراثی نیکو از آن استاد متخلق باعث شود تا ایشان را بیش از پیش غریق نعمات گرداند و کمترین قدمی که در راه احقاق حقوق استاد بر شاگرد برداشته می­شود را برکت عنایت نماید.

آری استاد متخلق ما، عالم صدیق و عالم تحقیق و خوکرده‌ی فتوت بود. او توانگر قانع و صاحب صدق و همت بود. آن تیزچشم بصیرت و ناقد نقد و تیز فراست، آفتاب پنهان و لطیف روزگار و از جمله‌ی ارباب ذوق بود. آن محترم مفتخر از محتشمان طائفه‌ی علم و ادب بود و خُلقی عجیب داشت. آن مرد وفا، ستوده‌ی رجال بود و جوانمرد راه و از مقبولان جمله‌ی فرقت بود. آن پاک از طمع، یگانه‌ی وقت و شمع سابقان و زین زمان بود. بدان معرفت رسیده بود که در خود ذره‌ای خصومت نیابد، همان­طور که بُشر حافی می‌گفت: تو کامل نباشی تا دشمن از تو ایمن نباشد.

 

دلم ز حلقه‌ی زلفش به جان خرید آشوب

چه ســود دید ندانم که این تجـارت کرد

چو شــمع صبحدمم شد ز مهر او روشـن

که عمر در ســر این کار و بار خواهم کرد

هر آبروی که اندوختم ز دانــــش و دین

نثـــار خاک ره آن نگــار خواهـــم کرد

(حافظ)

نوشتن دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شما ممکن است از این برچسب ها و خصوصیات HTML استفاده کنید:

<a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>